کافی شاپ ِ امیرکبیر
چهارشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۰۱ ب.ظ
سال آخری بود که "الف" پلی تکنیک بود
با مامان رفته بودیم خونش
صبح روز بعد باهاش رفتم دانشگاه
ی جایی بود که شبیه کارگاه کامپیوتر خودمون بود شایدم کتابخونه شون بود
یه دختر پسر میز روبرمون نشسته بودن مشغول لاو ترکوندن بودن
دست دختره رو ماوس بود دست پسره هم روی دست دختره
ما هم بچه بودیم و خام. چیزی قریب به دو ساعت من زل زده بودم به اینا
تو اون لحظه به ذهنم رسید که با این وضعیت باس رید ب محیط فرهنگی و دانشگاه و دانشجو
الان به ذهنم می رسه بدبختا حتی یه ذره هم با نگاه منِ بچه معذب نشدن؟ ول نمی کردن که!!