خارش مغزی

از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی

خارش مغزی

از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی

نزاع دو برادر تو خونه ی ما:))

دوشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۰۱ ب.ظ

یه شال بنفش پر از نقش و نگار دارم  

اربعین ک برادران محترم از تهران آمده بودن ابی شالرو  بسته بود دور گلوش بعد اصرار داشت ک اینو ببره تهران  

من: نه امکان نداره!  شال بافتنی بخر. 

ابی: بذار دیگه این گرمه میپیچم دور گلوم سرما خوردم  

من: نه خیر نمیشه ایمان برام خریده! 

ایمان نظاره گر ماجرا بود  

ابی: ایمان؟؟ 

ایمان: هان؟ 

ابی: تو باز خودشیرینی کردی  ؟؟ 

جمعیت حاضر  :)))) 




+ایمان جزو معدود آدماییه که هیچوقت حوصله ت رو سر نمیبرن. 


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۱۶
دختر حاجی

خاطرات

خانواده

نظرات  (۸)

یعنی بردش بالاخره؟ 😄
پاسخ:
نه دیگه نذاشتم ببره:دی
مسعله خانوادگیه سکوت میکنم
پاسخ:
خدایی دعواهاشون خیلی باحاله

دلم داداش بزرگ تر خواست .

میگم تو که دو تا داری یکی شو اجاره بده الان ای پول تو شه.

پاسخ:
یه بار دیگه این حرفو بزنی هیچ تضمینی نمی کنم زنده بمونی  :) 

حالا نمی خواد غیرتی بشی .

ولی از ما گفتن.

پاسخ:
خلاصه که حواستو حسابی جمع کن
انسی به عنوان داداش بزرگ تر میخوای اجاره بگیری یا خبراییه؟ 


نرگس نزن منو :)
پاسخ:
مهدیه! وای به حالت... ینی واااای به حالت

حالا بزار یه دونه گیر بیارم هدفو بعد مشخص می کنیم.

مهدیه تو که داداش بزرگتر نداشتی ها؟

پاسخ:
نه ولی تا دلت بخواد خاهر داره
پس در امانه.
اگه داداش بزرگتر داشتم هم قطعا صداشو در نمی اوردم :)
پاسخ:
همووون!   با این دزدای نوامیس! :دی 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">