خارش مغزی

از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی

خارش مغزی

از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی

خاطرات من و استاد :))

سه شنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۵، ۰۸:۲۵ ب.ظ

جدای از اینکه 

آره خب اولش بکم دست و صدام لرزید از مطمئن نبودنم 

و اینکه چقدر سخت بود جلوی خندمو بگیرم وقتی مهرور اینقدر با حرص بهم میگفت_ببین گلم_   :))   

و چون حوصله نداشتم از تو کیفم قلم کاغذ دربیارم ،با ماژیک وایت برد روی میز شیشه ای وسط اتاقش مسئله رو حل کردیم 

فک کنم دارم به نتیجه میرسیم در مورد اون سؤاله که چند ماهه درگیرشیم    

  

 تو راه خونه  همزمان که خواننده تو گوشم میخوند :  لعنت به شهری که تو رو کم داشت/ لعنت به تهران بدون تو 

من هی سعی می کردم وسط خیابون لبخندمو جمع کنم  

فک کنم بالاخره پروژه ی ریدن به گروه آزمون قلمچی داره به نتیجه میرسه  

و خب خوشالم :)) 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۲۳
دختر حاجی

خاطرات

نظرات  (۳)

۲۳ آذر ۹۵ ، ۲۰:۵۸ شیکسون (^_^)
چه پیچیده بود دختر حاجی :))
پاسخ:
کجاش پیچیده بود؟   :)) 
۲۳ آذر ۹۵ ، ۲۱:۰۰ نـــامـــیـــرا ...
نشد من نفهمیدم چیشد....
پاسخ:
ای بابا اینقدر نا مفهوم؟ :))    
اشکال نداره :)) 
خشتک😂😂😂
پاسخ:
هاهاها آره :))  
مقوله ی خشتک هنوز پا بر جاست  

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">