خارش مغزی

از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی

خارش مغزی

از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی

یه بار دوستم و دوس پسرش قهر کرده بودن 

دوستم گفت بیا تو از طرف خودت زنگ بزن بهش بگو بیاد آشتی کنه باهام 

به پسره زنگ زدم گفتم بیا آشتی کن باهاش 

گفت نمیخام 

گفتم به درک 

بعد از اون دیگه هیچ وقت رابطشون مثل قبل نشد  

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۵ ، ۱۲:۲۴
دختر حاجی

مثلا یکی از بینهایت جذاب  اتفاقاتی که میتونه برای چهره ی مرد  بیفته، قرمز شدن چشماش از خستگیه   


برای نبوسیدن چشماش قدرت درونی زیادی لازم داشتم  

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۵ ، ۱۹:۲۸
دختر حاجی

جدای از اینکه 

آره خب اولش بکم دست و صدام لرزید از مطمئن نبودنم 

و اینکه چقدر سخت بود جلوی خندمو بگیرم وقتی مهرور اینقدر با حرص بهم میگفت_ببین گلم_   :))   

و چون حوصله نداشتم از تو کیفم قلم کاغذ دربیارم ،با ماژیک وایت برد روی میز شیشه ای وسط اتاقش مسئله رو حل کردیم 

فک کنم دارم به نتیجه میرسیم در مورد اون سؤاله که چند ماهه درگیرشیم    

  

 تو راه خونه  همزمان که خواننده تو گوشم میخوند :  لعنت به شهری که تو رو کم داشت/ لعنت به تهران بدون تو 

من هی سعی می کردم وسط خیابون لبخندمو جمع کنم  

فک کنم بالاخره پروژه ی ریدن به گروه آزمون قلمچی داره به نتیجه میرسه  

و خب خوشالم :)) 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۵ ، ۲۰:۲۵
دختر حاجی

بله 

اگه لحنش مث همیشه نیس.  اگه آب دهنشو با صدا قورت میده.  اگه تو چشات نگاه نمیکنه.  اگه یه چیز عجیب میگه و هی حس می کنی یه چیزی اشتباهه  

خیلی ساده ست.  داره دروع میگه   







-----  

دیروز چرت گفتم بهش.  خودم حالم بهم خورد از حرفام.   ازش توقع داشتم ناراحت نباشه؟  منی که خودم داشتم از ناراحتی خفه میشدم؟ 

پوف 

کی میخام دربرابرش مث یه ادم بالغ رفتار کنم؟ خودمم نمی دونم 




---


یه چیز جالب اینه که آقای اسلامی هر بار هی داره مهربون تر میشه :دی   

فعلا به کمپین پایبندم تا جواب امتحانا بیاد   



---  

با یه حالت کلیشه ای مسخره ی حال بهم زنی پرسید: به نظرت دوباره عاشق شدن راحته؟  

گفتم : اگه یکیو پیدا کنی که از قبلی بهتر باشه اره خیلی راحته 

و راستشو گفتم.   


--- 

خب اره من درک می کنم که فیلم قشنگ چقدر خفنه 

منم کلی حال میکنم وقتی فیلم برتر میبینم.  با گیم اف ترونز میبینم. 

ولی چکار کنم یه بعد کج سلیقه ای هم دارم تو وجودم که سریال ترکی و کره ای دوس داره 

البته فک کنم اگه در آبده خاستم  خانه دار شم این بعد م خیلی بهم کمک کنه :)) 

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۵ ، ۲۳:۰۶
دختر حاجی

شروع موزیک  

شبه و هوا تاریک. باد شاخه های درخت ها رو به طرز ترسناکی تکون میده و سایه ی شاخه ها رو زمین حرکت می کنه.  

یه مرد با پالتوی بلند وسط خیابون راه میره.  یه گروه مشکی پوش با لباس های هماهنگ دنبالشن. و خیلی آروم و بدون سر و صدا پشت خونه ها و درختا پنهان میشن و مرد رو دنبال می کنن. سر دسته ی گروه یک زن ه 

مرد متوجه میشه  و با ااحتیاط و خیلی سریع داخل یه کوچه میپیچه   

گروه چند دسته میشه و هر دسته داخل یه کوچه میشه تا مرد رو پیدا کنن  

زن در حال گشتنه که دستی از پشت اونو بر می گردونه . زن بامردی ک دنبالش بود چشم تو چشم میشه    

00:44موزیک   


دختر دست در دست مرد به سمت خیابون اصلی حرکت میکنه  

چراغ های پرنوری دو طرف خیابون روشن میشه و زن و مرد دست در دست هم زیر نور شروع به چرخیدن و رقصیدن می کنن  

افرار گروه دو طرف صف کشیدن و مبهوت و با تعجب نگاه می کنن 

شنل مشکی دختر در چرخش های رقص دو نفره زیر نور جلوه ی خاص و زیبایی داره  

در حالی که می رقصن همزمان با صدای شلیک هر دو می ایستن 

03:03موزیک   

دستای مرد از دور کمر زن شل میشه و خودش هم میفته زمین  

اسلحه در دست زنه و از سینه ی مرد خون بیرون میزنه  

03:28موزیک  

چراغ ها خاموش میشن.   زن شنل سیاهش رو در میاره و خون دستاشو باهاش پاک می کنه  

خیلی آروم با شونه های افتاده وسط خیابون در مسیر اولیه ی مرد شروع به حرکت میکنه  و شنلش که تو دستشه رو زمین کشیده میشه   

سایه ش در امتداد قامتش به سختی خودشو رو زمین میکشه و حرکت می کنه  

پایان موزیک 

زن اینقدر دور میشه تا ناپدید شه






***




قضایای بالا دقیقا مثل یک فیلم موقع گوش دادن به موزیک نرو بمان پالت تو سرویس در حالی ک چشامو بسته بودم تو ذهنم اتفاق میفتاد

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۵ ، ۲۱:۲۷
دختر حاجی

دیشب داشتیم فیلم تولد پگاهو نگاه می کردیم  :  

زمان : 16 سال پیش  

مکان : خونه مامان بزرگم 

افراد :  ما خانواده عمو و عمه ها و زیر شاخه هاشون   

موزیک داره پخش میشه و تقریبا همه اون وسط خیلی شیک دارن می رقصن  

منِ بسیار کوچک  بی توجه به همه دارم زیر دست و پا، دست می رنم و مثل فرفره می چرخم   

نیم ساعت به همبن منوال همه با هم می رقصن منم اون گوشه ها واسه خودم دس میزنم و حال می کنم. پگاهم داره به باباش غر میزنه که بغلش کنه  :))   لازم به ذکر که منو پگاه تو بچگی اصلا با هم خوب نبودیم و هم بازی اصلی من امیر حسین نوه ی عمم بود    

وقت باز کردن کادو ها   : 

امیر حسین در حال حسودی کردنه و سعی می کنه کادو های پگاهو بگیره) خیلی کوچولو بودیم خب)   

هورمزد چون به خاطر شلوغ کاری مامانش دعواش کرده به گوشه با قهر نشسته و کله ش رو کرده تو مبل  :))    

و اما من همچنان بدون ذره ای توجه به بقیه همچنان با نوای دست زدن فامیل دست می زنم و دور خودم می چرخم  

حالا ابن وسط هر کی هم میاد بغلم کنه با مثلا  منو ببره پیش پگاه محل نمیذارم   

فقط موقع فوت کردن شمع میرم فوت می کنم و دوباره واسه دست زدن میرم یه جای دبگه   

یه دور رقص دیگه  

پیمان هی سعی میکنه منو بنشونه ولی موفق نمیشه   

همه دارن کردی می رقصن 

پگاه غر می زنه 

من دارم زیر دست و پا دست میزنم و بی توجه به بقیه می چرخم  

همه پاهاشونو هماهنگ میارن بالا  

من اون وسط 

پای احسان از بغلم رد میشه و توجه نمی کنم. دوبتره همین اتفاق میفته...  احسان غرق شادیه و حواسش بهم نیست   

پای احسان با شتاااب بالا میاد...   

شوووت  

من از کادر خارج میشم :))  

صحنه ی بعدی 

من با شدت در حال گریه ام و ریحانه داره آرومم می کنه و همه ناراحتن  

یک ربع بعد :   دوباره همه دارن می رقصن و منم اون وسط بی توجه بهشون دارم دس می زنم و دور خودم می چرخم 

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۵ ، ۱۰:۰۱
دختر حاجی

همان  پاره سنگی که عقل تو بر داشته بود  

این روزها در گلوی من گیر کرده   

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۵ ، ۲۱:۰۵
دختر حاجی

غلط کردی عاشق شدی لعنتی  

غلط کردی این پرده رو پس زدی 

یه رویا ازت تو سرم داشتم 

غلط کردی به رویاهام دس زدی 

... 


هیچ کس اینقدر (لعنتی) رو قشنگ تلفظ نمی کنه   

رستاک حلاج تنها کسیه که اینقدر دلچسب تو  آهنگاش فحش میده    





+ کاش می دونستم چرا تو دوران کنکور فیلم دیدن و کتاب متفرقه خوندن اینقدر لذت بخشه  


کتاب کوری رو خوندم.  باعث شد به دو تا چیز فکر کنم . اول اینکه اگر تو موقعیت کسی باشم که تنها کسیه که توانایی دیدن داره زندگی چجوریه.   و اینکه رفتار آدمایی که فکر میکنن هیچ کس اونا رو نمیبینه چه جوریه.   در کل جامعه بشری با زندگی حیوانی اونقدرا هم فاصله نداره به نظرم     


فیلم شاتر آیلند رو دیدم. عالی هم کمش بود واقعا. اصلا باعث میشه آدم شک کنه به خودش :))    بازی دیکاپریو هم نگم دیگه...  

کتاب مریخی رو  سحر بهم داد و خوندم.  خیلی بهتر از فیلمش بود.  فک کنم من واقعا تا این حد امید به رندگی نداشتم هیچ وقت.   حس عجیبی بود جنگیدنش برای زنده موندن. و قدرت ذهن...  

فیلم غرور و تعصب 2005.  خب راستش اونقدرا که مریم میگفت آقای دارسی  ِ فیلم جذاب نبود.   زیادی مبهوت بود.  دارسی ِ  کتاب خیلی بهتر بود  
فیلمش خیلی بریده بریده بود.   اگر کتابشو نمیخوندم تقریبن چیز زیادی نمیشد ازش فهمید.  ولی خوب بود. تهش رومانتیک بود دوس داشتم :دی 
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۵ ، ۱۳:۱۰
دختر حاجی

دیفرانسیل، پدر سگ است   


خیس میشم با تو هر شب زیر بارونی که نیست  

دستتو محکم گرفتم تو خیابونی که نیست   

باشمو عاشق نباشم؟   کار آسونی که نیست  

عاشقت میشم دوباره. عاشق اونی که نیست  

...  

نفس   ـ مهدی یراحی   

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۵ ، ۲۳:۰۱
دختر حاجی

تو چشمام زل زد و گفت به روح بابام   

می دونستم چقدر پدرشو دوست داشته...   با خودم گفتم یه جوری با اعتماد نگاهش کن که دلش قرص بشه.  بفهمه باورش کردی. ولی ته دلم حواسم بود که احتمالا راستشو نمیگه.   اصن مگه میشه که راستشو بگه.  توازنی که میگه رو نمیتونه برقرار کنه . ولی تو یه جوری نگاهش کن که مثلا باور کردی   

اون موقع بود که فهمیدم اووووه. چقدر بد بینی و بی اعتمادی تو دلم رسوب کرده بود و خبر نداشتم  . 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۵ ، ۱۸:۰۸
دختر حاجی