خارش مغزی

از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی

خارش مغزی

از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی

۱۰ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

سر کلاس ادبیات پس از حمالی هایی که دبیر محترم از بنده کشید بالاخره راضی به درس دادن شد

درس قسمتی از منظومه ی ویس و رامین بود

قبل از درس دادن گفت میخام قبلش یه چیزی بهتون بگم که معمولا هیچ دبیری به دانش آموزاش نمیگه

خلاصه ... فهمیدیم که بلههه  ... بازم مشکل اخلاقی


سر کار خانوم مهرنوش ما رو صدا کرد و فرمود ویس و رامین "زاب سنج مه"(بر عکس از چپ به راست بخانید) بودن

ما هم کلی تعجب کردیم

و منتظر شدیم ببینیم که دبیرمونم همینو میگه یا نه

بعد دبیرمون گفت که رامین عموی ویس بوده 

سپس جناب ویکی پدیا فرمودن که:

 


به طور خیلی خیلی خلاصه موضوع داستان عبارتست از: عشق متقابل ****** و افسار گسیختهٔ دختری به نام ویس با برادر شاه «موبد» به‌نام رامین، که البته ویس در عقد شاه «موبد» است و سخت از این پیوند ناراضی‌است.



حالا ما موندیم به حرف کی اعتماد کنیم


+ البته نظریه ی مهرنوش کاملا لغو شد  




اینم لینک ویکی پدیا خدمت شما: کلیک


۱۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۴ ، ۲۰:۴۲
دختر حاجی

1 )   کاملا قبول دارم هر چیزی تاوان داره

هر انتخابی یه بهایی داره

هر چیزیو که بخوای به دست بیاری باید یه چیزیو  متقابلا براش از دست بدی

به نظرم یه انتخاب خوب انتخابیه که اولا یه دید کلی از بها و تاوانش داشته باشی و دوما توان پرداخت بهاش رو داشته باشی و سوما با تاوانش بیارزه

به طور کلی سودش بیشتر از ضررش باشه



2) سر امتحان :  یکی از معاونا میاد داخل کلاس وسط امتحان حسابان

_ بچه ها یه چیزی بگم حواستون پرت میشه؟

کل بچه ها با هم: بـــــــــــلـــه  

معاون: مرض



دوباره سر جلسه امتحان مشغول شلوغ کردن و حرف زدنیم امتحان هنوز شروع نشده

 مراقب میاد تو: بچه ها اون یدونه کروموزوم اضافتونو بزارید تو جیبتون درست رفتار کنید

ما :|



3) می دونی

یه چیزی هست تو فکرم این روزا نمی دونمم چجوری بیانش کنم

در مورد روابط آدما

به خیلی از زوج های قدیمی که نیگاه می کنم می بینم اینا از نظر فکری اصن شبیه هم نیستن

اصلا برای هم ساخته نشدن... هیچ جوره... ولی خب وحشتناک وابسته ان به هم
و خب سی ساله که با همن

در مقابل مثلا یه زوج که هم دانشگاهین... هم رشته ان... دغدغه ی فکریشون شبیهه طرز فکرشون شبیهه

دو سال بیشتر نمی تونن با هم دووم بیارن

نمی دونم چجوری بگم

باعث میشه نتونم به خودم و احساساتم اعتماد کنم

اینکه اگه الان حاضرم برای یه نفر همه چیزمو بذارم از کجا معلوم بعد از چند ماه هنوزم حسم همون باشه

هیچ معیاری برای احساس حقیقی وجود نداره


4) جدا ازین که می تونم کسی رو با تمام بدی هاش دوست داشته باشم( نه همه رو)

ولی تو روابطم با آدما خیییلی ایده آل گرام

رفتار های اشتباه اکثر اطرافیان به قدری برام مشمئز کننده ست که حد نداره و بعضی وقتا خیلی به خودم فشار میارم که ظاهرم رو آروم نگه دارم و تحملشون کنم

خیلی برام زننده ست که آدما حد خودشونو نمی دونن... این قضیه به نظرم خیلی مهمه که آدم بدونه چه حقی داره ... خیلی مهمه که یه نفر محدوده ش رو بشناسه ... شعاعش رو بدونه ... بفهمه باید تو چه حدودی و تا چه بردی حر کت کنه, عمل کنه, رفتار کنه و حرف بزنه

بارها گفتم و باز هم میگم : مرز ها خیلی مهمن



5) دنبال یه لقب مناسب برای خودم در دنیای مجازی هستم

۱۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۴ ، ۱۴:۰۲
دختر حاجی
مشتمو محکم می کوبم به بازوش....

قهقهه می زنه: اگه بلد نبودی چجوری ضربه بزنی با این ضربه حتمن انگشتت بر می گشت... حیف که جون نداری بچه

خندم می گیره

یاد "پ " می افتم

قضیه ازین قرار بود

اوایل کلاس ورزش رزمی م بود... کاراته غیر کنترلی کار می کردم

"پ" هم یکی دو سال بود تکواندو کار می کرد

 سر کل کل برگشت گفت ایستاده پات تا کجا بالا میاد چقد انعطاف داری؟

( یه حرکتیه که در حالی که مستقیم ایستادی پاتو مث گوشت کوب میاری بالا پاشنه ت رو می زنی به کف سر طرف:دی)

گفتم تا سر تو

گفت امتحان کن

گفتم تو مگه خودت ادعا نداری خودت چقد می تونی پاتو مستقیم بالا بیاری ؟

از یه جای خونه ی ما یه پرده ی تزیینی آویزونه ده سانت از سر من بالا تره. اگه بپرم سرم میخوره به منگوله هاش

گفت تا این پرده هه

گفتم خب ثابت کن

 ژست گرفت با پاش سریع ضربه زد به پرده هه

تا اومد ذوق کنه و کلاس بذاره و تا اومدم ضایع بشم یهو یه صدا اومد:   خرررررچچچچچ

بــــــــلــــه!!!  خشتک شلوار آقا به اندازه ی نیم متر جر خورد

این بود که فهمید دیگه نباید با من در بیفته

خلاصه شما هم حواستون باشه
۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۴ ، ۱۹:۰۴
دختر حاجی

وقتی ناخودآگاه ازش یه چیزی درخواست می کنی بعد یهو به خودت میای و سریع میگی : ببخشید نباید می گفتم   

و در جواب می شنوی :   به من نگی  به کی بگی؟! 

۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۴ ، ۱۷:۳۰
دختر حاجی

با توجه به فصل زمستان و بیماری های متعددی که برای همه ی ما پیش می آید و با توجه به سر رفتگی حوصله ی اینجانب و تلاش برای گریز از مطالعه برای امتحانات ترم قصد دارم از همین تریبون اختراع جدید خویش را به همگان معرفی کنم


از همه ی شما سوال دارم

زمان سرما خوردگی پیش از هر چیز به سراغ کدام داروهای شیمیایی می روید؟

ها ؟ چی ؟ بله کاملا درسته... دو قرص گنده ی گرد مزخرف و تلخ استامینوفن و قرص سرما خوردگی

برای همه پیش آمده قرص تو گلوشون گیر کرده و طعم تلخ حناق مانندش تمام دهنشون رو فرا گرفته

اما دیگر نگران نباشید

من اینجا هستم تا تمام مشکلات شما رو حل کنم

با محصول جدید شرکت داروسازی " بچه های حاجی به جز پسران"  که در واقع با یک حساب سر انگشتی معادل همون " دختر حاجی " خالی میشه دیگر هیچ مشکلی نخواهید داشت

با این محصول به جای دو قرص کله گنده فقط یک کپسول سهل القورت بخورید

این محصول دارای یک روکش بسیار زیبا و رومانتیک صورتی است

دیگر تلخی قرص هارا حس نخواهید کرد

درمان سرما خوردگی فقط با یک کپسول کوچولو و زیبا


در ادامه ی مطلب طرز تهیه ش رو براتون توضیح خواهم داد


ابتدا یک کپسول مولتی ویتامین صورتی رنگ را از ورقه ی خود در آورده و آنرا خالی کنید

سپس یک قرص استامینوفن و یک قرص سرماخوردگی بزرگسال را از ورقه ی خود در بیاورید

دو قرص نام برده را با یک چاقو ی آدم کشی( دقت کنید هیچ وسیله ی دیگری اعم از میوه خوری یا گوشت کوب پذیرفته نیست)  قرص هارا تا حد ممکن خرد کنید




در عکس بالا پودر قرص ها به صورت جدا گانه , جلد کپسول, چاقوی پودر کن و آستین سازنده را مشاهده می کنید  


سپس پودر ها را با یکدیگر مخلوط کرده با چاقو درون کپسول ریخته  و در کپسول را ببندید

داروی شما آماده است

کاملا تضمینی
با قیمت هفت هزار و ششصد و پنجاه تومان 
:))



در عکس بالا کپسول آماده و باقیمانده ی مخلوط دارو و چاقو همچنان آستین سازنده قابل مشاهده می باشد
۱۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۴ ، ۱۲:۰۰
دختر حاجی

اطرافتو که نیگا کنی میبینی هر کسی داره واسه یه چیزی تلاش می کنه و می جنگه

هر کس یه هدفی داره

از اهداف خیلی شاخ و خفن گرفته تا اهداف مسخره

هر کسی تو زندگیش یه چیزی میخاد و به یه راهی داره براش سعی می کنه

هدف که میگم می تونه هر چیزی باشه

یکی داره تلاش می کنه که موقعیت شغلی ش رو ارتقا بده ... یکی داره مث خر درس می خونه واسه کنکور... یکی داره تلاش میکنه مادر یا پدر خوبی واسه بچه هاش باشه... همسر خوبی باشه... خانه دار خوبی باشه...

یکی داره سعی می کنه چندین هزار دوس پسر/ دخترشو یه جوری اداره کنه که متوجه همدیگه نشن...

یه زنی داره تمام تلاششو می کنه تا زودتر طلاق بگیره... مرد داره تلاش می کنه حضانت بچه رو بگیره

یه اسکلی حتی داره تمام تلاششو می کنه که با عدس و لپه کاردستی ش رو برا مدرسه حاضر کنه

یکی داره تلاش میکنه که به خداش نزدیک تر بشه

یکی داره در مردم آزاری تلاش می کنه...

میخام بگم منظورم از هدف همیناست...

یه چیزیو انتخاب می کنی و در راه رسیدن بهش قدم بر می داری و همین به زندگیت معنا میده... از سکون و رکود درت میاره...  یه چیزی ک بلند مدت راضی نگهت میداره

حالا هر چیزی که میخاد باشه... بزرگ یا کوچیک... درست یا غلط...مهم یا مسخره... مهم اینه که بهت احساس مفید بودن میده. که آره آقا من یه خاسته ای دارم و با حر حرکتی که انجام میدم به خواسته م نزدیک تر میشم...


این وسط من هیچی ندارم که بتونه بیشتر از یه روز راضی نگهم داره

یه روز که میگم حداکثر بازه ی زمانیشه تازه

واقعن هیچی ندارم

می دونم احتمالا میاید از امیدواری و نشاط برام صحبت می کنید

ولی امروز با خودم گفتم تنها دلیلی که مانع تموم کردن این زندگی میشه ترس از اینه که بعدش قراره چی بشه 

از یه طرف متنفرم از این رکود و از یه طرف  اینرسی م انقدر شدیده که قدرت بهم زدنشو ندارم



از نرگس در حالی که معلقه بین زمین و هوا

۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۴ ، ۱۱:۳۲
دختر حاجی

بگو    

به همه بگو   

که اون روز ا دیگه بر نمی گرده   

بگو به همه بگو    

دروغ میگه با من زندگی کرده   

بگو که دیگه از ته دلش نمی خنده  

بگو به هیچکی مث تو دیگه دل نمی بنده     






+ به همه بگو  از مسیح و آرشap       

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۴ ، ۱۴:۵۸
دختر حاجی

احسان :  میدونی نرگس؟ اگه یه پسر 22 ساله داشتم حتمن مجبورش می کردم با تو ازدواج کنه!   


من :   ینی اگه 21 سالش بود دیگه ازش نمیخواستی باهام ازدواج کنه؟ 

خنده ی حضار  


احسان:   نه   :|     فقط 22 سال!!!       

 من: به هر حال من با فامیل ازدواج نمی کنم مرسی از پیشنهادت:دی 


+ ینی ازون دست پسر عمه هاست که با تمام وجود فکر میکنه من ب شدت پایبند به ادب و فرهنگ و شخصیت هستم!   هر دفه ام منو میبینه میگه قدت بلند شده    

لازم به ذکره الان فقط یه بچه ی یه ساله داره  و اینهمه امیدواره بنده با پسر 22 سالش مزدوج بشم!!    


++ باور کنید من هیچوقت تو زندگیم الکی تظاهر ب با ادبی و با وقاری نکردم... نمیدونم چرا همه فک می کنن من خیلی خانومم! 

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۴ ، ۱۶:۰۱
دختر حاجی

تنها قسمت خوب فیلم این دیالوگ بود:    

مردم احتیاج دارن به یه چیز غیر قابل توضیح باور داشته باشن  تا زندگی براشون قابل تحمل تر بشه   



+ آینده ی روشنی را پیش روی سینا شبانخانی میبینیم... :) 

۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۴ ، ۲۱:۳۶
دختر حاجی

فیلم divergentرا دیدیم... 

اصن کاری ب محتوی و مضمون فیلم ندارم   

ینی اصن توجهی نکردم بش 

ولیییی پسره عجبببب چیزی بووود!!!   من هنوز تو کفشم!


فتبارک الله احسن الخالقین 

:)))    



با تشکر از مهرنوش ب خاطر فلش پر محتوا و ارزشمندش :دی 

۱۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۴ ، ۲۱:۵۰
دختر حاجی