خارش مغزی

از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی

خارش مغزی

از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کشفیات» ثبت شده است

 در مورد دو عده از آدم ها نظر من با بقیه متفاوته 


دسته ی اول اون عده از ادمای محبوب که به صورت زیر پوستی تو ژستن و مدام در حال شو آف 

ینی از سوراخ جورابشون گرفته تاااا کلماتی ک به کار میبرن... بلا استثنا همشون با ژست خاص ساختگی خودشون به کار برده میشه 

اینا در نگاه اول خیلی جذاب به نظر میان 

یعنی اصلا انگار خاص ترین آدم دنیا جلوته 

ولی نهایتا حال ادمو بهم میزنن 

این دسته در نظر عوام خیلی محبوب و برای من غیر قابل تحمل هستن 



دسته ی دوم 

آدمایی که خودشونن 

حرفشونو راحت در جایگاه مناسب میزنن 

و بهت هیچ وقت اجازه نمیدن که پاتو از جایگاهی ک برات هست فراتر بذاری و اصطلاحا پاتو از گلیمت دراز تر کنی

احتمالا به خاطر رفتار ب ظاهر تلخشون زیادی نا محبوب و نا هنجار ب نظر می رسن و دوستای زیادی ندارن 

معمولا اگر کاری بهشون نداشته باشی کاری بهت ندارن... 

با ابنا نمیشه راحت رابطه برقرار کرد ولی رابطه باهاشون از سالم ترین انواع رابطه هاست

بر خلاف دیگران این عده زیادی برای من خوشایند هستن چون تکلیف آدم باهاشون کاملا مشخصه 



+ ایده آل ترین حالت اینه که هر کس حد خودش رو بدونه و به طور جدی به چارچوبی ک براش وجود داره پایبند باشه   


++ از وقتی من وبلاگ نویسی رو شروع کردم واقعا دارم گلوی خودمو پاره میکنم که آقا جان! بدانید و بفهمید! تو رابطه با آدما مهم ترین چیز مرز ها هستن... هر کس دور خودش یه خطی داره  که اگه دیگری واردش بشه دیگه تا تهش همه چی خراب میشه.. .  و همچنان هیچکس به هیچ جاش نمیگیره





۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۵ ، ۱۳:۲۹
دختر حاجی

تو چشمام زل زد و گفت به روح بابام   

می دونستم چقدر پدرشو دوست داشته...   با خودم گفتم یه جوری با اعتماد نگاهش کن که دلش قرص بشه.  بفهمه باورش کردی. ولی ته دلم حواسم بود که احتمالا راستشو نمیگه.   اصن مگه میشه که راستشو بگه.  توازنی که میگه رو نمیتونه برقرار کنه . ولی تو یه جوری نگاهش کن که مثلا باور کردی   

اون موقع بود که فهمیدم اووووه. چقدر بد بینی و بی اعتمادی تو دلم رسوب کرده بود و خبر نداشتم  . 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۵ ، ۱۸:۰۸
دختر حاجی

جدن بعضی مرد ها خیلی جالبن  

محبتشون رو فقط با خرید کردن برای یه نفر بهش نشون میدن  

یه جوری که یه خرید اساسی رو حتی ترجیح میدن به یه قربونت برم ساده    

در صورتیکه که خانوما معمولا ترجیحشون همون جمله ی محبت آمیزه  

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۵ ، ۱۸:۰۵
دختر حاجی

مهم نیست که چیزی که نیستی رو بهت نسبت بدن    

تحقیر زمانی دردناکه که واقعیت های تلخ زندگی ت رو به روت بیاره   

واقعیاتی که مدام سعی داشتی ازشون فرار کنی    






+امیر عباس گلاب میفرمایند که   :  از عشق وحشتی ندارم حتی اگه باید پدر شم    :))     عزیزممم    

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۵ ، ۱۲:۰۸
دختر حاجی

همانقدر که ذهنم در برابر خیلی چیزها، خیلی بدبینانه عمل میکند   

به طرز احمقانه ای هم در مورد بعضی چیزها (که بسیار هم اندک اند)  بیش از حد خوشبین است  

مثلا وقتی حرفی، جمله ای یا کار یک آدم ناخودآگاه مرا یاد تو می اندازد،  

  تویی را به یاد می آورم که اولین بار دیدم  

و نه آن مرد ترسناک ِ دیدارِ آخر   و آن حس عجیبی ک منتقل می کرد    

حداقل حالا که درونم چیزی جز یک احترام کمرنگ برایت نمانده شاید این چند خط، خیلی هم عهد شکنی بزرگی نباشد که بخواهد وجدانم را خراش دهد...    






+اون روز داشتم به پگاه می گفتم. فقط دو سه هفته ی اولش سخته معمولا... بعدش انگار یه خواب بوده... نباید خودتو درگیر. کنی   

اون شب هم عمه میگف زمان انگار باعث میشه آدم کنار بیاد با همه چیز. ایمان گفت در غیر این صورت این همه آدم رو زمین دبگه قدرت ادامه دادن به زندگی رو نداشتن    

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۵۹
دختر حاجی

با خوندن پست هیژده مبنی بر ازدواجش ، جدا از آرزوی خوشبختی و غافلگیر شدنم و مبارک باشه و لیلیلیلیلیلی  ...      

  از صبح دارم به این فکر می کنم به روزی  که خودم یا بکی از دوستای صمیمیم، چمی دونم مریم مهدیه ساده،   بیایم پست بزاریم داریم ترک تجرد می کنیم   

خیییلی برام مقوله ی عجیبیه    

نه خب برای دختر عمه م!   یا مثلا داییم   

برای خودمون... 

میفهمید چی میگم؟   

هیژده رو کاریش ندارم  به خاطر سنش  و خب اینمه من صرفا یه خاننده بودم براش

ولی باور نکردنیه  برام در مورد دوستام...    هم نسلی هام...  بلاگر هایی ک میخونم شون...   کلا کسایی که خودم رو یه جوری هم فاز میبینم باهاشون  

یه دوستی داشتم  که رابطمون به هم خورد   

بعد از فک کنم دو سال یا کمتر، یادم نیس چرا ولی بهش پیام دادم و بین حرفامون گفت ازدواج کرده   

خب ازدواج در کل اینقدر ا هم عجیب نیس  

ولی ما یه دوره هر دومون دبیرستانی بودیم و موقعی ک من این خبر رو شنیدم ایشون یه پسر بیست ساله بود   

اصن هضم نشدنی بود برای من این قضیه   

و برای خودم  

واقعا الان سن فکر کردن بهش نیست  

ولی چون همین تابستون یکی از اقوام دور مامانم که دو سال از من کوچیکتر و از لحاظ قدی دو سوم منه با یه پسر بیست و هفت ساله ی پولدار ازدواج کرد به خودم اجازه میدم فکر کنم درموردش   

اینقدر برام ترسناکه که وقتی مثلا میشینم درموردش رویاپردازی کنم تهش به این میرسم که وقتی همه منتظرن بگم:با اجازه ی بزرگ تر ها بله  ،     میگم نه   و از سر سفره ی عقد فرار  می کنم    

یا مثلا بعد از عروسی  ماشین یارو رو برمیداذم میرم یه شهر دیگه که تنهاییم تموم نشه    

باز هم تکرار میکنم واقعا خیلی ترسناکه   

تقسیم کردن خصوصی ترین لحظه هات با کسی که از قضا خودت نیستی !   اونم برای منی که انقدر سخت با دیگران کنار میایم    

دوستای عزیزم...  بیاید هیچ وقت ازدواج نکنیم :))    نسل ما واقعا نسل ازدواج کردن نیست      





+ هیژده خوش قلم  عزیز. حس عجیبیه که کسی که هممون پست هاش رو خونده بودیم و رادیوهاش رو گوش کرده بودیم و کاریکاتور هاش رو دیده بودیم

  الان متاهل شده.  این جا هم بهت تبریک میگم...  هر چند به نظرم خیلی حزن انگیره که دیگه نخوای بنویسی ولی قطعا ما از حس خوشبختی تو خوشحال میشیم حتی اگر بخای از فضای وبلاگ نویسی خارج بشی.  با اینکه اینجا رو نمیخونی ولی ارزش این رو داشت که تو یه پست جداگانه هم بهت تبریک بگم. 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۰۷
دختر حاجی

و گاهی تبعات یک چیز صرفا ساخته ی اوهام ماست   

مثلا وقتی چیزی رو نداری ولی امید داری که یه روزی مالکش باشی  

زمانی که حتی امید داشتنش رو از دست میدی خیلی ناراحت تر از قبل میشی  

در صورتی که ناراحتی ت احمقانه ست  

اگه قبلا با نداشتنش زندگی کردی از این به بعد هم میتونی ادامه بدی  

یعنی از دست دادن یک امید واهی هیچ اهمیتی در واقعیت نداره 

ولی امان از این ذهن و احساساتی ک اینقدر اصرار دارن آدم رو گول بزنن. 

نمی دونم این حقه از ذهن نشات میگیره یا از احساسات  

این که میگن همه چیز درونیه یعنی انسان درون حباب حفه هاش میره و واقعیت رو کاملا تحریف شده به خورد خودش میده  

ولی آیا واقعا همه چیز درونیه؟  واقعیات بی تاثیر ن؟   من که بعید می دونم    

من که متنفرم از تحریف کردن واقعیتی که به طور ناخودآگاه  انجام میدم     




+ مث تو ی اسکل که اینقدر راحت از روی آستین لباس دس میزنی بهم ولی دست نمی دی باهام!  

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۰۰
دختر حاجی

اگر والدین فرزندشون رو بیش از حد وابسته بار بیارن و بهش اجازه ی استقلال ندن ،  از مسئولیت پذیری و درد کشیدن محرومش میکنن   

و این ظلم بسیار بزرگیه 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۱۰
دختر حاجی

اینکه بدون آسیب بزرگ بشی غیر ممکنه  

در راه رشد، صدمه دیدن اجتناب ناپذیره   




+ من اگه بتونم اونایی که چیپسو با ماست میخورن درک کنم قطعا بقیه ی مشکلاتم هم حل خواهد شد 

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۰۷
دختر حاجی

میزان ناراحتی پس از جدایی اصلن ربطی به این نداره که چقدر دوسش داشتی

بلکه بر می گرده به اینکه تو اول رفتی یا اینکه نه. ولت کرده و رفته

اینکه ترکت کرده باشه دردش خیلی بیشتر از اینه که ترکش کرده باشی

مساله عشق نیست. مساله غروره آدمه




+ امید حاجیلی تو اهنگ وای وای ه که قابلیت های صداش رو کاملا نمایان می کنه




۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۰۰
دختر حاجی