خارش مغزی

از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی

خارش مغزی

از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی

۲۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آدما» ثبت شده است

خواننده ی صدا قشنگ عزیز!   ترانه سرای عزیز! لطفا اینقدر تاکید نکنید که(من هنوز همونم همونی که به خاطرت تو روهمه درومد)   

و(هنوز همونم که میخای یکی مثل خدا تنها)  

عشق کوفتیتون اگر از اخلاقیات سابق شما خوشش میامد ترکتون نمی کرد  

من تضمین می کنم که (  عزیزم قول میدم عوض شم و تغییر مثبت کنم)  بیشتر موثر باشه...   شاید قافیه نداشته باشه ولی قطعا موثر تره 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۴ ، ۲۰:۵۰
دختر حاجی

وقتی کاری می کنی که حرمت ها ی بینتون شکسته میشه دیگه نباید توقعی داشته باشی   

خط قرمز ها که شکست دیگه هیچی نمی مونه.... 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۴ ، ۰۵:۴۱
دختر حاجی

بیشتر از یک ماهه میخام در مورد یه موضوعاتی ببنویسم که ذهنم به شدت درگیرشون شده تقریبا همیشه جلوی چشمم هستن   ولی هنوز هم که هنوزه افکارم منسجم نشدن و نمیتونم به راحتی مکتوبشون کنم. حتی همین الان هم بدم نمیاد بازم بی اعتنا باشم و بیخیالشون شم و چشمامو ببندم بلکه یکم دردشون کم بشه. ولی خب با امید به اینکه ذهنم سبک شه سعیم رو می کنم    

 اولیش در مورد مذهبی ها بود..آدم هایی از بین قشر مذهبی ها که اعتقاد دارن با دو رکعت نماز  دیگه حق قضاوت و حکم صادر کردن دارن.   

شک ندارم بزرگ ترین آسیب هایی که به دین وارد میشه  از طرف این قشره... خودشون دارن کاری می کنن که  آیینشون از درون پوسیده بشه...   تعصب...ذهن جامد... احساس  خلیفه ی خدا بودن...   حکم دادن... سخنرانی های کلیشه ای... ادعای معصومیت و از این قبیل خود شیفتگی ها از ویژگی های بارزشونه...     

یه سریشون به قدری اسکلن که ساده ترین اتفاق ها رو هم به ماورا مربوط می دونن و کلا اعتقادی به دلایل منطقی و علمی ندارن   

دیده شده که  خشکسالی، سیل، زلزله و سایر پدیده های طبیعی  رو عذاب الهی تلقی کردن    

در مورد بیماری:  اگر کسی دچار بیماری بشه بلا شک اون شخص به خاطر گناهانش مبتلا به مریضی شده. ولی اگر خودش بیمار بشه کلی خوشبحالشه و  حتمن خداوند قصد داشته بهش با رنج بیماری،  ارتقای درجه بده    

از نجس خوندن  افراد و کافر دونستنشون به خاطر مخالفت با تعصبات مضحکشون، ذره ای ابا ندارن... حتی  میتونن به جایی برسن که به اسم امام زمان شمشیر بردارن و سر از تن کسایی که قبول ندارن جدا کنن و اسم کارسونو بذارن جهاد در راه خدا... 

این آدما منفور ترین و مزخرف ترین قشر هستن که اسمشون دینداره   

وقتی از بالا به قضیه نگاه می کنم   دلم برای دین میسوزه که همچین دشمنای داخلی ای داره...          




موضوع دوم زن ها هستند... 

اگر جراتشو داشتم و اگر میتونستم از اقلیت صرف نظر کنم مینوشتم:  زن های احمق!!!و میذاشتمش عنوان!  ولی خب ددسته ای از زن ها وجود دارن که مانع از این کار میشه... من واقعا زن های ایرانی رو درک نمی کنم...  نمیدونم چطور مینونن اینقدر از ضعیف بودن لذت ببرن!    و البته در جایگاهی هم نیستم که تشخیص بدم  این ناشی از حماقت خودشونه یا ناشی از اجحافی که در حقشون  میشه ...   کافیه فقط یکم حواسمون رو به دوروبرمون جمع کنیم...  نمونه های زیادی هست... 

خیلی بیشتر باید در موردش توضیح بدم... و حرف های زیادی هم دارم اما احساس می کنم سرم مثل یه اتاقه از پونزده ها پسر بچه ریختن توش و از در و دیوارش بالا میرن... فعلا همینجا تمومش می کنم. 


۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۴ ، ۲۲:۲۱
دختر حاجی

بی حوصله و خسته و بی حال از سرماخوردگی با نهایت سرعتش به سمت خانه می رفت

سرش را که بالا آورد پیرزنی جلویش راه می رفت ... با دو کیسه ی بزرگ میوه...

بی توجه به پیرزن به راهش ادامه داد و او را رد کرد

چند قدم که جلو تر رفت دو دل و پشیمان شد...

تلفن همراهش را از کیف بیرون آورد تا ضمن جواب دادن پیام هایش پیرزن هم به او برسد تا برای حمل میوه ها کمکش کند

به محض انداختن موبایلش داخل کیف صدای یک دختر در پشت سرش به گوش رسید: همین که سایه ی شما بالای سر ما جوونا باشه کافیه...بزارید کمکتون کنم...

بدون نگاه کردن به پشت سر "خود شیرین"غلیظی حواله ی دختر کرد و به راهش ادامه داد

و در دل به خود لعنت فرستاد که باز هم یک نقطه ی روشن را از دست داده

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۴ ، ۱۷:۵۹
دختر حاجی

من ابدا آدم مذهبی ای نیستم ولی اعتقاد دارم یه آدم هایی هستن که حتی تو دیدار اول متوجه یه قدرت عجیبی تو وجودشون میشی... یه صلابت... یه استحکام

اینا همونایین که بدون ریا فقط از خدای بالا سرشون می ترسن

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۵۱
دختر حاجی

یه گروه صد نفریه


سه نفر داوطلب برای مدیریت و یک نفر برای انتخاب مدیر از بین این سه نفر وجود داره

اون ناظر تو هستی

سوال اینه

گروه صد نفره به دو گروه مجزای کوچک تر تقسیم میشه

گروه الف 40  نفر و گروه ب 60 نفره ست

با یک تصمیم گیری یکی و فقط یکی از این دو گروه کوچیک می تونن زنده بمونن

تصمیمی گیری فقط به عهده ی مدیره

مدیر کل صد نفرو کامل میشناسه

چطور تصمیم میگیری اگر مدیر باشی؟


گزینه ی اول:  گروهی که خانواده و دوستات در اون هستن رو نجات میدی

گزینه ی دوم: گروهی که اعضای بیشتری داره زنده می مونه

گزینه ی سوم: گروهی باید زنده بمونه که افراد لایق تری از لحاظ سطح هوش و توانایی بدنی و ... داره




____________________________________________

اگر نامزد مدیریت باشی چه گزینه ای رو انتخاب می کنی و اگر ناظر باشی چه کسی رو قبول می کنی؟


پ.ن: دقت کن که انتخاب اعضای گروه الف و ب به عهده  تو نییس و قبلا تعیین شده




۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۰۰:۴۶
دختر حاجی

ار ساعت هفت صبح تا همین چند دقیقه پیش بیمارستان بودم...

تمام این ساعتا از ذهنم میگذشت:

ما ادما به چه چیزهایی چنگ نمی زنیم که به زور بمونیم...

و فقط ما ادما اینطوری هستیم...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۳:۰۰
دختر حاجی
نمی دونم تا به حال نوشتم یا از زبونم شنیدین یا نه

ولی این خیلی بده که آدما خودشون به تنهایی کامل نیستن...

خیلی بده که ما آدما فقط همو داریم...


۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۰۷
دختر حاجی