خارش مغزی

از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی

خارش مغزی

از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی

۱۱ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

تا  حاالا انقدر احساس سردرگمی و ناراحتی نکردم تو زندگی م  


نمی دونم شرایط درسیه یا اینکه کلن این سال همه ی شرایط دست به دست هم دادن ک درب داغونم کنن   

نمی دونم...    یه بغض و خشم و حال عجیبی دارم همش...  خنده هام فرارّن...  تا یکی میاد سمتم و یه حرف کوچیک می ززنه می پرم بهش...  دلم میخواد دور باشم از همه...     


از شما چه پنهون.  غریبه که نیستید...   بعضی وقتا دلم  عاشقانه نوشتن میخواد و نمی تونم...   دله دیگه..  عقل و منطقم حالیش نیست  ...  

تو خیابون که راه میرم یهو بی دلیل بغضم می گیره و دلم گریه میخواد...  و هی باید زور بزنم که این اشکای مسخره نریزه پایین   . که یهو چشمم نخوره به یه صحنه ای یا یه آدمی که یجوریه که ذهنمو میبره به یه جایی که...   ولش کن...    گفتنشم عذابه انگاری ...  

که هی دلم میخواد یکی رو پیدا کنم که انقدر قابل اعتماد و عاقل باشه که بگم بهش چمه این روزا...  که  همه ی دلتیل این حالمو بدون تعارف بهش بگم   

ولی نه اون آدمه پیدا میشه و نه واقعن خودم میدونم دلیل این حال و اوضاع چیه   

کاش یکی بود که همه چیزو می دونست 

یکی که میشد بهش گفت   

تو تار و پود مرا بلدی.... 





+ببخشید یه جوری شدم که نمیشه اومد سمتم   

خودم می دونم مث انبار باروتم   

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۵ ، ۱۷:۰۴
دختر حاجی

مثلا نگاه تیپ مردانه اش کنی و عضلات در هم پیچیده ی ساق دستش که از تا خوردگی آستینش  قابل دیدن است   

دلت که برایش رفت یک  «خوشگلم»  نثارش کنی و بخندی به حرص خوردن هایش که  «مگه من دخترم و تو پسری که خوشگلتم آخه» 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۵ ، ۰۰:۲۰
دختر حاجی

کل هیئت ها رو رفتیم   

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۵ ، ۱۰:۵۳
دختر حاجی

این گفته ی خود حسین است که : مثل من با مثل یزید بیعت نمیکند  

آیا حسن که با معاویه صلح نامه امضا کرد مثل حسین نبود؟   یا نسبت به برادرش جایگاه پایین تری داشت؟   یا معاویه مثل یزید نبود   

آیا حسین یک امام جدید بود که پس از پدر و برادرش آمد و تنها او قدرت خلق چنین حماسه ای را داشت؟    

یا شجاعت و حق طلبی بیشتری از پدر و برادرش داشت؟    

حسین نمود ظاهری پدر و برادرش بود...   حسین آنچه را که امامان قبل و پس از خودش بودند، نمایان کرد   

زیرا در شرایطی قرار گرفت که می توانست خود را آشکار کند و بشناساند   

آیا زمان حسین به ناگاه لشکری از نا کجا سر بر آورد و  آن طور کشت و غارت کرد؟ تنها مردمانی که میتوانستند آب بر دشمن فارغ از آنکه دشمن کیست،  ببندند فقط زمان حسین ووجود داشتند؟    

لشکر بیشماری که مقابلش به پا خواست تشکیل شده از تک تک مردم بود  

مردمی که از ابتدای آفرینش تا انتهای آن وجود داشته و خواهند داشت   

شرایط همان طور که ذات حسین را نمایان کرد، ذات مردم را هم نشان داد  

یزید و شمر و ابن سعد و ابن زیاد  چیزی جز یک تلنگر نبوده اند  

همان قدر که لعنت نثار آنها می شود، هزار برابرش باید نثار مردم شود   

زمان حادثه کربلا مردم دو نسل با آخرین پیامبرشان فاصله داشتند  

قصدم کلیشه بافی نیست ولی در این زمان که سالیان سال از آخرین پیامبر و امام ظاهر گذشته، اگر حسینی دوباره برخیزد  (شاید همان کسی که در تمام ادیان انتظارش را می کشند)   

چه تضمینی وجود دارد که یارانش از انگشتان دست تعداد بیشتری داشته باشند  ؟   

انسان اگر عبرت می گرفت  پس از  فرق شکافته ی علی و زهر خوراندن به حسن  ، دیگر با حسین این چنین نمی کرد   

من آدم مذهبی نیستم ولی نمی شود بر آنچه بر سر حسین آوردند(  و اگر بودیم احتمالا می آوردیم)   اشک نریخت  

حسین دیگر که قیام کند چند نفر از همین سینه زن های متعصب و گریان به لشکر یزید زمان می پیوندند؟   

آنچه انکار ناپذیر است این است که هدف حسین از به مسلخ کشاندن خود و تک تک خانواده اش،  گریاندن نسل  های بعد نبود  

باز هم فارغ از این که هنوز نمیدانم برای  تنهایی و مظلومیت حسین اشک می ریزیم یا از شدت ظلم یزیدیان  

بر این یا از آن بودن هم مساله ایست که به ریشه ی افکارمان بر می گردد   



 «خدایا مارا به چیزی آزمایش نکن که توانایی آنرا نداریم» 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۵ ، ۱۹:۵۰
دختر حاجی

وقتی تو این مراسمای مذهبی بحث شفای مریض میشه  

یاد حرف پگاه و پوری میفتم که :  تلخ ترین لحظه اون جاست که خدا شفا بده توی دعا ها تبدیل میشه به خدا رحمت کنه   


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۵ ، ۲۰:۳۱
دختر حاجی

برای  مقابله با این همه  سردرگمی  

با این همه غم و عصبانیت که عجین شده با تک تک روز هام  

با این همه ترس از آینده  

با اینهمه اتفاق آزار دهنده  

با اینهمه آدم بی ملاحظه و بیشعور اطرافم  

با   غم نبودن اونایی که باید باشن و نیستن   

 برای سرپا موندن تو این شرایط گند حال به هم زن که پیجیده دور گلوم و هر لحظه محکم تر از قبل فشار میده   

برای طاقت آوردن زیر این همه استرس و تنش و فشار    

با این حجم از نمیدونم ها   

دنبال یه انگیزه ام فقط که بتونم ادامه بدم...   که سرپا نگهم داره    

انگیزه ای که دارم دنبالش کل زندگیم رو زیر و رو می کنم و پیداش نمی کنم   

خونه هم حتی دیگه خونه نیست و فقط چارتا آحر و سنگه  

       



خیلی وقته که خدا رو گم کردم   


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۵ ، ۲۲:۰۹
دختر حاجی

مهم نیست که چیزی که نیستی رو بهت نسبت بدن    

تحقیر زمانی دردناکه که واقعیت های تلخ زندگی ت رو به روت بیاره   

واقعیاتی که مدام سعی داشتی ازشون فرار کنی    






+امیر عباس گلاب میفرمایند که   :  از عشق وحشتی ندارم حتی اگه باید پدر شم    :))     عزیزممم    

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۵ ، ۱۲:۰۸
دختر حاجی

فی المثل آهنگ عشق دور از آلبوم خوشبختیت آرزومه رو گوش بدید!    

صدای این مرد مثل بهشته   





----

کلاس دیفرانسیل 

صدای ویبره 

صدای زنگ موبایل 

مهدیه در تکاپو برای یافتن گوشیش و خاموش کردنش   

آقای اسلامی :   در این موقعیت ها ابتدا خونسردی خود را حفظ کرده سپس با آرامش  شیء مورد نظر را یافته آن را خاموش می کنیم  

هر هر هم داشت میخندید   

میخواستم بزنم رو شنش بگم خیلی آقایی مرررد=))   

یعنی ما میترسییییدیم ازشااا  

یک آدم عجیب سرخوشیه ها   

بین درس دادن که مثلا ما داریم تمرین حل می کنیم زیر لب آواز میخونه..روی میز ریتم میگیره...   

امروز یه گنجشک نشسته بود لب پنجره درس دادنش تموم که شد،گنجشکه رفت   

برگشته میگه : قضیه رو یاد گرفت رفت      



فقط نمیشا لحنش رو تشخیص داد که الان ناراحته خوشحاله چشه  

پرسید : قضیه فشردگی رو تو دنباله ها ثابت کردیم؟    

هیچ کس یادش نبود.  همه داشتن دفتراشونو نگا می کردن  

خیلی جدی رو به ماها:   بچه ها کنکور همش دیفرانسیل نیست که شما ها روز و شب چسبیدید با دیفرانسیل...    نمیشه که اینجوری. دیوونه میشید اصن! یکم بینش درسای دیگه هم بخونید... فیزیک شیمی...  حتی ادبیات...   :)) 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۵ ، ۱۳:۲۰
دختر حاجی

این که از همون اولش گه نخورید، خیلی بهتر از اینه ک به خاطر گهی که خوردید معذرت خواهی کنید.    




#درس هایی برای زندگی 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۵ ، ۲۳:۲۱
دختر حاجی

اره تو راس میگی  گور بابای منفی بافی و تلقین بد   

ولی دیگه تو همه ی لحظه هاش رو بودی  

خبر داشتی از حال تک تک روزام   

دیدی زار زدنامو 

بغض خفه کردنمو 

گره کردن مشتم رو 

دیدی تحمل کردنامو  

تو ک دیگه می دونی امسال از همون اولش چقد برام گند بود  

اینقدر که اصلن خاطرات خوبش یادم نمیاد

تو دیگه چرا؟!   

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۵ ، ۲۲:۲۳
دختر حاجی