نزاع دو برادر تو خونه ی ما:))
دوشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۰۱ ب.ظ
یه شال بنفش پر از نقش و نگار دارم
اربعین ک برادران محترم از تهران آمده بودن ابی شالرو بسته بود دور گلوش بعد اصرار داشت ک اینو ببره تهران
من: نه امکان نداره! شال بافتنی بخر.
ابی: بذار دیگه این گرمه میپیچم دور گلوم سرما خوردم
من: نه خیر نمیشه ایمان برام خریده!
ایمان نظاره گر ماجرا بود
ابی: ایمان؟؟
ایمان: هان؟
ابی: تو باز خودشیرینی کردی ؟؟
جمعیت حاضر :))))
+ایمان جزو معدود آدماییه که هیچوقت حوصله ت رو سر نمیبرن.