خارش مغزی

از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی

خارش مغزی

از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی

این منِ بی اعتماد به همه چیز!

جمعه, ۲۱ آبان ۱۳۹۵، ۰۶:۰۸ ب.ظ

تو چشمام زل زد و گفت به روح بابام   

می دونستم چقدر پدرشو دوست داشته...   با خودم گفتم یه جوری با اعتماد نگاهش کن که دلش قرص بشه.  بفهمه باورش کردی. ولی ته دلم حواسم بود که احتمالا راستشو نمیگه.   اصن مگه میشه که راستشو بگه.  توازنی که میگه رو نمیتونه برقرار کنه . ولی تو یه جوری نگاهش کن که مثلا باور کردی   

اون موقع بود که فهمیدم اووووه. چقدر بد بینی و بی اعتمادی تو دلم رسوب کرده بود و خبر نداشتم  . 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۲۱
دختر حاجی

آدما

زندگی

کشفیات

نظرات  (۱)

۲۱ آبان ۹۵ ، ۱۸:۵۰ ساعت زنانه
سلام میدونم چی میگین گاهی وقتها دیگه جای اعتماد نمیزارن ...
پاسخ:
بله 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">