شب سیاه و...
شروع موزیک
شبه و هوا تاریک. باد شاخه های درخت ها رو به طرز ترسناکی تکون میده و سایه ی شاخه ها رو زمین حرکت می کنه.
یه مرد با پالتوی بلند وسط خیابون راه میره. یه گروه مشکی پوش با لباس های هماهنگ دنبالشن. و خیلی آروم و بدون سر و صدا پشت خونه ها و درختا پنهان میشن و مرد رو دنبال می کنن. سر دسته ی گروه یک زن ه
مرد متوجه میشه و با ااحتیاط و خیلی سریع داخل یه کوچه میپیچه
گروه چند دسته میشه و هر دسته داخل یه کوچه میشه تا مرد رو پیدا کنن
زن در حال گشتنه که دستی از پشت اونو بر می گردونه . زن بامردی ک دنبالش بود چشم تو چشم میشه
00:44موزیک
دختر دست در دست مرد به سمت خیابون اصلی حرکت میکنه
چراغ های پرنوری دو طرف خیابون روشن میشه و زن و مرد دست در دست هم زیر نور شروع به چرخیدن و رقصیدن می کنن
افرار گروه دو طرف صف کشیدن و مبهوت و با تعجب نگاه می کنن
شنل مشکی دختر در چرخش های رقص دو نفره زیر نور جلوه ی خاص و زیبایی داره
در حالی که می رقصن همزمان با صدای شلیک هر دو می ایستن
03:03موزیک
دستای مرد از دور کمر زن شل میشه و خودش هم میفته زمین
اسلحه در دست زنه و از سینه ی مرد خون بیرون میزنه
03:28موزیک
چراغ ها خاموش میشن. زن شنل سیاهش رو در میاره و خون دستاشو باهاش پاک می کنه
خیلی آروم با شونه های افتاده وسط خیابون در مسیر اولیه ی مرد شروع به حرکت میکنه و شنلش که تو دستشه رو زمین کشیده میشه
سایه ش در امتداد قامتش به سختی خودشو رو زمین میکشه و حرکت می کنه
پایان موزیک
زن اینقدر دور میشه تا ناپدید شه
***
قضایای بالا دقیقا مثل یک فیلم موقع گوش دادن به موزیک نرو بمان پالت تو سرویس در حالی ک چشامو بسته بودم تو ذهنم اتفاق میفتاد