خارش مغزی

از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی

خارش مغزی

از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی

پدر و مادر ها   

گول ظاهر خیر خواه و مهربونشونو نخورید   

اینا همون ظالمایی هستن  که این زنگی گند آشغال رو بهمون تحمیل کردن  

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۲۶
دختر حاجی

میزان ناراحتی پس از جدایی اصلن ربطی به این نداره که چقدر دوسش داشتی

بلکه بر می گرده به اینکه تو اول رفتی یا اینکه نه. ولت کرده و رفته

اینکه ترکت کرده باشه دردش خیلی بیشتر از اینه که ترکش کرده باشی

مساله عشق نیست. مساله غروره آدمه




+ امید حاجیلی تو اهنگ وای وای ه که قابلیت های صداش رو کاملا نمایان می کنه




۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۰۰
دختر حاجی

داستان در مورد دو تا برادره. یکیشون تو شهر طلا فروش میشه و یکیشون  دور از جامعه زاهد میشه    

یه روز زاهد تصمیم میگیره بره دیدن برادرش. میره شهر و  برای اینکه خودشو به برادرش ثابت کنه با یک آبکش از رودخونه آب بر میداره و میزنه به میخ دیوار مغازه ی برادر طلا فروش، بدون اینکه آب درون آبکش بریزه   

برادر طلا فروش یه فکری به سرش میزنه و مغازشو برای چند ساعت میسپره دست برادر زاهد  

تو این مدت چند تا خانوم میان تو مغازه و خرید میکنن و از زاهد میخان میخان خودش براشون گردنبند و دستبند رو بندازه  

چند تای اولی رو نگاهشون نمیکنه بالاخره طاقت نمیاره و گناه آلود به یکی از زن ها نگاه می کنه. همون لحظه آب درون آب کش پایین میریزه و نقشه ی برادر طلا فروش به نتیجه می رسه  

نتیجه ی اخلاقی اینه که وقتی در معرض گناه هستی و گناه نمیکنی ارزش داری. نه وقتی اختیار گناه نداری.   

داشتیم در مورد این داستان حرف میزدیم   

ایمان : چرا نمیخای یه سری چیزا رو بپذیری؟    

پوریا : این حتی ذره ای هم به واقعیت نزدیک نیست  

من: ببین پوریا،  یه چیزایی هست که اون چیزا... 

پوریا:بی ادب بی تربیت!  در مورد اون چیزای زشت حرف نزن!    


:))    

میخواستم بگم یه چیزایی با اینکه دور از واقعیت هستن فقط قراره یه نکته هایی رو برسونن. نیاز نیس حتمن واقعی باشه  

نمیدونم منظور م رو از (چیز)   چی برداشت کرد   :)) 


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۵۶
دختر حاجی

از دورهمی های زنونه متنفرم 

مدام به این فکر می کنم نکنه چندسال دیگه منم مثل اینا بشم... با دغدغه های پیش  پا افتاده   

بهم حس رکود میده چند ساعت کنارشون مودب بشینم و حتی زورکی هم نتونم لبخند بزنم بهشون  

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۱۱
دختر حاجی

همیشه مصلحت سنجی برام جالب یوده 

و آدمایی که قدرت اینو دارن که جزییات رو فدای کلیات کنن برام قابل ستایش بودن   

این که بتونی تشخیص بدی چه چیزی در اولویته، جدای اینکه چه چیزی رو دوست داری... باید از بالا به همه چیز نگاه کنی   

منظورم اینه که اگر از دست دادن یه بخش کوچیک باعث حفظ اکثریت مجموعه بشه باید از دست دادن رو پذیرفت... به قیمت نجات کل... آدم هایی که اینو اجرا میکنن به نظرم خیلی با ارزش هستن     

کلن همیشه برای این ک یه چیزی رو به دست بیاری باید یه چیزایی رو از دست بدی   

مهمه ک بفهمی چه  انتخابی ارزششو داره که باقی گزینه ها رو فدا کنی   





+داغون ترین آدما اونایی هستن که بدون اطلاع از موضوعی در موردش حرف میزنن   

نمونش همین کنکوریا و جوجه دانشجوها با وبلاگای سیاسی ک به خودشون اجازه میدن با کمترین سطح اطلاعات کار مثلا وزیر رو ببرن زیر سوال ...  بزار حداقل بیست  سالت پر شه دوست من!  بفهمی سیاست رو با کدوم س می نویسن بعد بیا  در مورد این چیزا  نظر بده   . آدم تا یه جایی که اطلاعتش کامل نشده سنگین تره دهنشو  بسته نگه داره   

مرسی اه :دی 


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۱۴
دختر حاجی

- احمقانه ست خب. من ناراحتم الان!  فک کن یه نفر رو هشت ماه دوس داشته باشی بعد بفهمی هم ج*ن*س  گ-ر-ا ست     

احساس اون مورچه ایو دارم که بعد چند وقت فهمیده کسی ک عاشقش بوده تفاله چاییه   

+ ینی الان تو مورچه ای؟   

# ولش کن بابا  

- اصن تو به من بگو! یه آقای با شخصیت وقتی میشینه کنار همکارش دستشو میزاره رو پای همکارش؟؟   

+بستگی داره چه جور با شخصیتی باشه   

# اصن به تو ربطی نداره! راس میگی برو اصلاحش کن  

- چرا خب!  اگه خبر ازدواجشو میشنیدم کمتر ناراحت میشدم    

#من باز مردارو درک میکنم ولی زنارو اصلن نمیتونم درک کنم   

- قبلا گفته بودی مردارو نمی تونی درک کنی ولی زنارو میتونی درک کنی   

#ایی! آخه چطور می تونن لذت ببرن  

+حتمن لذت میبرن ک اینجورین. مرض ندارن که   

#ایییی چندشااا  

- مجبور نیستی تصور کنی که دقیقا چکار میکنن   

#دقیقا دارم تصویر سازی میکنم ایییی چطور ممکنه آخه   چندشا   

- فکرشو بکن اونا هم در مورد ما همین نظرو دارن! تو جمع خودشون میگن ایییی چندشای کصافط حال ب هم زن!  چطور میتونن  با غیر هم جنس خودشون باشن؟ اه اه اه! 

+.و#     :))     



پ. ن: دوستان مطلع لطفا اسمی از شخص خاصی نبرید :دی 


۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۵۲
دختر حاجی

درس ششم: خیلی وقتا آدمای بد، واقعا بد نیستن   بلکه اونجوری ک ما توقع داریم نیستن

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۰۲
دختر حاجی

درس پجم: خونسردی اولین چیزیه ک در هر شرایطی باید رعایت بشه     




همین الان 

تو غروب آخرین چهارشنبه ی سال   

با صدای رستاک  

با یه بغض آخر سالی  

یه حسی 

یه ندایی 

داره زمزمه میکنه 

تهش هیچ چیز  امیدوار کننده ای وجود نداره  

تهش هیچ فرقی با الان نداره   

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۳۲
دختر حاجی

دور آتیش کنار پسر همسایه ی جراحمون و رفقای جراحش و خواهر برق کنترل خونده ی امیرکبیریش و داداش برق کنترل خونده ی شریفیش در مورد کنکور و آینده حرف زدیم    

میخاستم بزنم رو شونه ی ننشون و بگم بابا تو دیگه چه نخبه پروری هستی   ولی خب خجالت کشیدم   

دو تا دوست جدید هم پیدا کردم. از کوچه بغلی آمده بودن و داشتن نگامون می کردن.  رفتم دسشونو گرفتم آوردم تو جمع   

بعد ب این نتیجه رسیدم ک خوب بودن با غریبه هایی ک کوتاه مدت نیبینیشون راحت تر از خوب بودن با آشناهاییه که همش کنارتن   

دسم هنوز بوی سیب زمینی هایی ک تو آتیش گذاشته بودیمو میده  

همسایه ها همش سراغ پوریا رو میگرفتن:/   

خانوم سلطانی بهم گفت همش خاطره ی جوونی های عمه م رو براشون زنده می کنم آخه همه میگن من خیلی شبیه عمه م هستم. 

خانوم جعفری هم گفت که عکس من و پسر ریقوشو که وقتی بچه بودیم گرفتیم زده به در یخچالشون و من فکر کردم چه آدم اسکلیه... پسرش ریش و سبیل داشت کلی... بچه بودیم با هم دوچرخه بازی می کردیم  

سه تا از شکلاتی هایی که پارسال عید از پوری گرفته بودم زدم و وقتی اولیشو انداختم رو زمین افتاد کنار پای وحید و کلی ترسید :دی  مرد گنده   

سعیدشون تا چشش ب من افتاد با بهت : ماشالااااا چه بزرگ شدی!!    -  سعید جان همین دو هفته پیش دیدمت...  بچشم بغلش بود. خیلی گوگولیه    

سیب زمینی هارو خوردیم نیم ساعت بعد از زیر آتیش یدونه پیدا کردیم دوباره   وحید : هااا این کامل مغز پخت شده  

من:   هر کسی نمی تونه این سیب زمینیو بخوره . فقط اهل معرفت    

تهشم به خودم رسید    

امروز یه بسته باقلوا رو با ابی تموم کردیم کلی هم بحث کردیم ک کی بیشتر خورده    مامانم: مردم یه بسته رو تو یه هفته میخورن شما یه روزه خوردید تازه دعوا هم دارید؟؟    

میخام برم با پسر صاحب قنادی رکس تبریز ازدواج کنم فقط به خاطر باقلواهاشون... البته اگر پسر داشته باشه...   قشنگ با سه تا باقلوا میشه اوردوز کرد... یه چیز عجیبیه   

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۱۳
دختر حاجی

جدا از بازی عالی بندیکت در نقش آلن تیورینگ و علاقه ی بیش از حد من به این شخص







به نظرم فیلمی بود که ارزش دیدن داشت

بهترین صحنه هاش هم جایی بود که رمز کشف شد ولی ازش استفاده نکردن و به خاطر کلیت جرییات رو فدا کردن
و صحنه ی آخرش
اینکه می فهمی چنین آدمی با این قدرت فکر با وجود تمام خدماتی که انجام داد فقط به خاطر یک گرایش کاملا شخصی که حتی اگر انحراف هم باشه در برابر این همه استعداد به حساب نمیاد ,مجبور به خود کشی میشه

بگذریم که فقط نیم ساعت درگیر درست کردن زیر نویسش بودم چون بلد نبودم با کی ام کار کنم:دی




۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۴۴
دختر حاجی