درس ششم: خیلی وقتا آدمای بد، واقعا بد نیستن بلکه اونجوری ک ما توقع داریم نیستن
درس ششم: خیلی وقتا آدمای بد، واقعا بد نیستن بلکه اونجوری ک ما توقع داریم نیستن
درس پجم: خونسردی اولین چیزیه ک در هر شرایطی باید رعایت بشه
همین الان
تو غروب آخرین چهارشنبه ی سال
با صدای رستاک
با یه بغض آخر سالی
یه حسی
یه ندایی
داره زمزمه میکنه
تهش هیچ چیز امیدوار کننده ای وجود نداره
تهش هیچ فرقی با الان نداره
دور آتیش کنار پسر همسایه ی جراحمون و رفقای جراحش و خواهر برق کنترل خونده ی امیرکبیریش و داداش برق کنترل خونده ی شریفیش در مورد کنکور و آینده حرف زدیم
میخاستم بزنم رو شونه ی ننشون و بگم بابا تو دیگه چه نخبه پروری هستی ولی خب خجالت کشیدم
دو تا دوست جدید هم پیدا کردم. از کوچه بغلی آمده بودن و داشتن نگامون می کردن. رفتم دسشونو گرفتم آوردم تو جمع
بعد ب این نتیجه رسیدم ک خوب بودن با غریبه هایی ک کوتاه مدت نیبینیشون راحت تر از خوب بودن با آشناهاییه که همش کنارتن
دسم هنوز بوی سیب زمینی هایی ک تو آتیش گذاشته بودیمو میده
همسایه ها همش سراغ پوریا رو میگرفتن:/
خانوم سلطانی بهم گفت همش خاطره ی جوونی های عمه م رو براشون زنده می کنم آخه همه میگن من خیلی شبیه عمه م هستم.
خانوم جعفری هم گفت که عکس من و پسر ریقوشو که وقتی بچه بودیم گرفتیم زده به در یخچالشون و من فکر کردم چه آدم اسکلیه... پسرش ریش و سبیل داشت کلی... بچه بودیم با هم دوچرخه بازی می کردیم
سه تا از شکلاتی هایی که پارسال عید از پوری گرفته بودم زدم و وقتی اولیشو انداختم رو زمین افتاد کنار پای وحید و کلی ترسید :دی مرد گنده
سعیدشون تا چشش ب من افتاد با بهت : ماشالااااا چه بزرگ شدی!! - سعید جان همین دو هفته پیش دیدمت... بچشم بغلش بود. خیلی گوگولیه
سیب زمینی هارو خوردیم نیم ساعت بعد از زیر آتیش یدونه پیدا کردیم دوباره وحید : هااا این کامل مغز پخت شده
من: هر کسی نمی تونه این سیب زمینیو بخوره . فقط اهل معرفت
تهشم به خودم رسید
امروز یه بسته باقلوا رو با ابی تموم کردیم کلی هم بحث کردیم ک کی بیشتر خورده مامانم: مردم یه بسته رو تو یه هفته میخورن شما یه روزه خوردید تازه دعوا هم دارید؟؟
میخام برم با پسر صاحب قنادی رکس تبریز ازدواج کنم فقط به خاطر باقلواهاشون... البته اگر پسر داشته باشه... قشنگ با سه تا باقلوا میشه اوردوز کرد... یه چیز عجیبیه
جدا از بازی عالی بندیکت در نقش آلن تیورینگ و علاقه ی بیش از حد من به این شخص
درس چهارم : اگر وفاداری به معنای موندن پای کسی ک دیگه دوسش نداری باشه، واقعا چیز بیهوده ایه
هر آدمی حقوق خاصی برای خودش داره در برابر دیگران
اگر من از کسی طلب کار باشم و بهم پولمو نده من حق دارم که بندازمش زندان
و کسی که از این حق قانونی خودش استفاده می کنه آدم بدی نیست
همین طور کسی که صدقه نمی ده هم آدم بدی نیست
یا کسی که بدی دیگرانو با بدی جواب میده هم آدم بدی نیست حتی
هر آدمی در رابطه با دیگران حقوقی داره که اجازه داره ازشون استفاده کنه
آدمی که از حقوقی ک در اختیارشه استفاده می کنه و به حقوق دیگران ضربه نمیزنه "از نظر من" روی خط صفر انسانیته
یعنی هیچ ارزشی نداره
ارزش انسان از جایی شروع میشه که روی حقوق خودش به خاطر دیگران پا میزاره
بخشش و فداکاریه که به انسان بها میده
در حالت کلی میخام بگم که :
درس سوم: آدم هایی که هیچ کار بدی انجام نمیدن تازه روی خط صفر هستن... به محض انجام کارهای خوبه که عددت میره بالا
والسلام علی من اتبع الهدی
:)
قصدم درس اخلاق دادن نبود فقط از دست آدمای اطرافم زیادی دلخورم
درس اول: اگر کسی میخاد از زندگیتون بره سد راهش نشید، کمکش کنید حتی اگر دوسش دارید
+ این پست ها سری و ادامه دار میباشند
فرزاد: عشقت اگه منم، پس اون کیته؟
من : داداشیمه
در حال تعریف کردن فیلم revenant (از گور برخواسته) برای مامانم با هیجان شدید
مامانم: این مزخرفات چیه میبینی آخه؟ اصن اینا برای سن تو خوب نیس ! از کی میگیری این فیلما رو؟
آخه چرا اینجورین این مامانا؟
عجب فیلمی بود هاااا
تعیین امتحان حسابان
دبیر: بچه ها کل کتاب گاج رو دقیق بخونید پس
من: خانوم میشه قسمتی رو که باید بخونیم تحدید دامنه کنید؟
دبیر: نه نمیشه من تحدید دامنه نمی کنم، تهدید دانش آموز میکنم