خارش مغزی

از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی

خارش مغزی

از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

من :   بله!   برای مثال حضرت حافظ یه بیت داره که میگه :  

ای نازنین پسر!  تو چه مذهب گرفته ای      کت خون ما حلال تر از شیر مادر است  ؟!   *   


ایمان  :  آره دیگه اینا همشون شاهد باز بوذن ... 


ابی:  شاهد باز چیه دیگه؟   

ایمان : هیچی. به درد سنت نمیخوره  

و ب من نگا میکنه و ریز ریز میخندیم   





*  ابی یه دیوان حافظ خریده برام چند وقت پیش این بیت شاهکار رو دیدم توش ...  حالا واسه خود شاعر زشت بوده ولی به کار ما که میاد. نه؟ 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۵ ، ۱۲:۴۸
دختر حاجی

سر کلاس ادبیات پس از حمالی هایی که دبیر محترم از بنده کشید بالاخره راضی به درس دادن شد

درس قسمتی از منظومه ی ویس و رامین بود

قبل از درس دادن گفت میخام قبلش یه چیزی بهتون بگم که معمولا هیچ دبیری به دانش آموزاش نمیگه

خلاصه ... فهمیدیم که بلههه  ... بازم مشکل اخلاقی


سر کار خانوم مهرنوش ما رو صدا کرد و فرمود ویس و رامین "زاب سنج مه"(بر عکس از چپ به راست بخانید) بودن

ما هم کلی تعجب کردیم

و منتظر شدیم ببینیم که دبیرمونم همینو میگه یا نه

بعد دبیرمون گفت که رامین عموی ویس بوده 

سپس جناب ویکی پدیا فرمودن که:

 


به طور خیلی خیلی خلاصه موضوع داستان عبارتست از: عشق متقابل ****** و افسار گسیختهٔ دختری به نام ویس با برادر شاه «موبد» به‌نام رامین، که البته ویس در عقد شاه «موبد» است و سخت از این پیوند ناراضی‌است.



حالا ما موندیم به حرف کی اعتماد کنیم


+ البته نظریه ی مهرنوش کاملا لغو شد  




اینم لینک ویکی پدیا خدمت شما: کلیک


۱۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۴ ، ۲۰:۴۲
دختر حاجی

 هر   چقدر سعی می کنم بازم نمیشه... 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۴ ، ۱۹:۰۱
دختر حاجی
دیروز با بچه ها رفتیم بیرون
یه گلدون گل سنگ برای تولدم کادو گرفتم:)
تو راه کافه بودیم
من: راستی "میم" بهت گفتم "الف" رو با دوستش دیدم؟آره گفتم...
میم: آره دوستش نبوده آقای نون بوده!
من: خب بهتر که سلام ندادم!
میم: من اصلن نمیفهمم تو مشکلت با اقای نون چیه!
_ خوشم نمیاد ازش
داخل کافه میشیم و میشینیم
میم: واقعا زشته که آدم ندیده کسیو بد قضاوت کنه!
من: من کارای زشت زیاد می کنم اینم روی اونا...
"ع" لبخند می زنه
یکی دو ساعت میشینیم و با آمدن "الف" از کافه بیرون می زنیم
پسری سرشو از ماشین شاسی بلندش بیرون میاره و به چند تا دختر یه چیزی میگه
من: گم باباً! بچه سوسول(صدام در حدیه که فقط خودم و "ع" بشنویم)
ع: بابا چکارش داری بدبختو؟با این دیگ مشکلت چیه؟
_ اصولا من با همه مشکل دارم مگر اینکه خلافش ثابت بشه ...ضمنن بدم میاد ازین بچه پولدارا که به جز دور دور هنری ندارن
از "ع" جدا میشم...
تو راه خونه متوجه یه پیرزن میشم و حدس می زنم که میخاد از خیابون رد شه ولی نمیتونه
چون مطمئن نیستم میرم و بدون حرف کنارش سمتی که ماشینا میان می ایستم
نگاهم به خیابونه که ببینم کی خلوت میشه که دستش محکم میاد رو بازوم
با لحجه ی غلیظ میگه: میخای رد شی؟
با آرامش جواب میدم: بله
دندوناشو به نمایش میزاره و امیدوارانه میگه: پس بیا بریم
حین رد شدن مدام مشفغول شکایته: مردم بی رحم شدن اصلا امون نمیدن به آدم... روزگاری شده...
می رسیم به اون طرف
با همون لحجه  ادامه میدم: دستت درد نکنه دختر ... همکاری کردی!
به جمله ی :همکاری کردی" لبخند می زنم و سرعتمو بیشتر می کنم تا به سریال مورد علاقم برسم
یه نقطه ی کوچولو ی طلایی و روشن تو قلبم حس می کنم... به گلم نگاه می کنم و لبخند می زنم...

فکر می کنم هدیه گرفتن یه گلدون و رد شدن از خیابون با یه پیرزن لحجه دار و تشکرش می تونن یه نقطه  های کوچولوی روشن روشنی تو قلبت جا بزارن ...
یه نقطه هایی که کمکت می کنن تو این شهر خاکستری بین این همه دود سیگار و بین مردمی که به هم تنه میزنن تا زودتر از این گرمای لعنتی خلاص بشن و به مقصد برسن ,سرپا بمونی...


______________
باز هم شاهکار جدید چارتار
قلم بی نظیر احسان حائری و صدای آرمان گرشاسبی که به بهترین نحو روی شعر و موزیک نشسته



(آسمان هم زمین میخورد)

صدایم را به یاد آر … اگر آواز غمگینی به پا شد

من این شعر گرانم که … از ارزان و ارزانی جدا شد

من هر چه ام با تو زیبا ترم … بر عاشقت آفرینی بگو

تابیده ام من به شعر تنت … می خوانمت خط به خط مو به مو

بی تو و بی شب افروزی ماندنت

بی تب تند و پیراهنت

شک نکن من که هیچ … آسمان هم زمین می خورد


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۲۲
دختر حاجی

یک لحظه قبل از اینکه بری چک کن

خالی نباشه پاکت سیگارم

جوری برو که حس نکنم رفتی

وقتی برو که حال خوشی دارم

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۰
دختر حاجی