خارش مغزی

از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی

خارش مغزی

از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی

۳۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی» ثبت شده است

با خوندن پست هیژده مبنی بر ازدواجش ، جدا از آرزوی خوشبختی و غافلگیر شدنم و مبارک باشه و لیلیلیلیلیلی  ...      

  از صبح دارم به این فکر می کنم به روزی  که خودم یا بکی از دوستای صمیمیم، چمی دونم مریم مهدیه ساده،   بیایم پست بزاریم داریم ترک تجرد می کنیم   

خیییلی برام مقوله ی عجیبیه    

نه خب برای دختر عمه م!   یا مثلا داییم   

برای خودمون... 

میفهمید چی میگم؟   

هیژده رو کاریش ندارم  به خاطر سنش  و خب اینمه من صرفا یه خاننده بودم براش

ولی باور نکردنیه  برام در مورد دوستام...    هم نسلی هام...  بلاگر هایی ک میخونم شون...   کلا کسایی که خودم رو یه جوری هم فاز میبینم باهاشون  

یه دوستی داشتم  که رابطمون به هم خورد   

بعد از فک کنم دو سال یا کمتر، یادم نیس چرا ولی بهش پیام دادم و بین حرفامون گفت ازدواج کرده   

خب ازدواج در کل اینقدر ا هم عجیب نیس  

ولی ما یه دوره هر دومون دبیرستانی بودیم و موقعی ک من این خبر رو شنیدم ایشون یه پسر بیست ساله بود   

اصن هضم نشدنی بود برای من این قضیه   

و برای خودم  

واقعا الان سن فکر کردن بهش نیست  

ولی چون همین تابستون یکی از اقوام دور مامانم که دو سال از من کوچیکتر و از لحاظ قدی دو سوم منه با یه پسر بیست و هفت ساله ی پولدار ازدواج کرد به خودم اجازه میدم فکر کنم درموردش   

اینقدر برام ترسناکه که وقتی مثلا میشینم درموردش رویاپردازی کنم تهش به این میرسم که وقتی همه منتظرن بگم:با اجازه ی بزرگ تر ها بله  ،     میگم نه   و از سر سفره ی عقد فرار  می کنم    

یا مثلا بعد از عروسی  ماشین یارو رو برمیداذم میرم یه شهر دیگه که تنهاییم تموم نشه    

باز هم تکرار میکنم واقعا خیلی ترسناکه   

تقسیم کردن خصوصی ترین لحظه هات با کسی که از قضا خودت نیستی !   اونم برای منی که انقدر سخت با دیگران کنار میایم    

دوستای عزیزم...  بیاید هیچ وقت ازدواج نکنیم :))    نسل ما واقعا نسل ازدواج کردن نیست      





+ هیژده خوش قلم  عزیز. حس عجیبیه که کسی که هممون پست هاش رو خونده بودیم و رادیوهاش رو گوش کرده بودیم و کاریکاتور هاش رو دیده بودیم

  الان متاهل شده.  این جا هم بهت تبریک میگم...  هر چند به نظرم خیلی حزن انگیره که دیگه نخوای بنویسی ولی قطعا ما از حس خوشبختی تو خوشحال میشیم حتی اگر بخای از فضای وبلاگ نویسی خارج بشی.  با اینکه اینجا رو نمیخونی ولی ارزش این رو داشت که تو یه پست جداگانه هم بهت تبریک بگم. 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۰۷
دختر حاجی

امروز بالاخره آخرین امتحان رو دادیم  و تموم شد و من الان رسمن یک کنکوری هستم

با لباس فرم که از جلسه امدیم بیرون یه سری پسر دبیرستانی از کنارمون رد شدن. یکیشون گفت اینا رو نبین الان انقد ضایعن ها. اینا شاخای اینستا ن

بعد با خودمون فک کردیم فهمیدیم که ما حتی شاخای اینستا هم نیسیم

بعدشم با مهدیه رفتیم آب سیب خوردیم قبل خونه رفتن ( البته مهدیه شیر نارگیل خورد) :دی

عصر هم با مریم و مهدیه و خواهرش رفتیم یه کافه ی خوشگل ( و البته کلی گرون:دی) یه لیوان آب هندونه هم قد خودمون خوردیم

فقط هم خودمون تو کافه بودیم

بعد من کشف کردم که چقد آقایی که تو یه آشپزخونه ی خوشگل داره ابمیوه میگیره صحنه ی جذابی می سازه:))

البته مریم مسخره م کرد که به اون جایی که یارو می رفت خوراکی ها رو آماده می کرد می گم آشپز خونه ...

مریم آب میوه ش رو دوست نداشت می گفت حالا که پول دادم باید یه لذتی ببرم بعد با نی فوت می کرد توش قل قل حباب بالا میامد

رسیدم خونه هم یه مقدار خیلی زیادی هندونه خوردم دوباره

بعد مامانم غروب شیر موز درست کرد برام دیگه فرار می کردم رسما

حساسیت هم گرفتم پوستم کلی قرمز شده می خاره...

پگاه هم چارشنبه میاد و مریم احتمالا الان تو راه شماله

کلی هم وزن اضافه کردم و هر کس میبینه منو اول میگه تپل شدی:(

ماه رمضون برنامه دارم دوباره به نی قلیونی گذشته م برسم هر چند زن پسر عمم میگه صورتت پر شده خوب شدی

عسل هم گه بازی دراورد و نیامد باهامون

همچنان منتظرم خاهر مهدیه عکسایی که امروز گرفتیم رو بفرسته برام ولی آنلاین نمیشه:)

رو میزی ترمه ی خفن محبوب مامانمو با خودکار سبز رنگ کردم موقع حرف زدن با تلفن

دیشب با دو تا قهوه و دو تا کاپوچینو تا ساعت 4:17 صبح بیدار بودم

تا یکم خوابم گرفت بابام شروع کرد به نماز صبح خوندن با صدای بلند

از امتحان که آمدم هم دو ساعت خابیدم

اصن چرا دارم انقدر روزمره می نویسم؟؟

 ناراحتم که بدمست اینقد کمرنگ شده... از بلاگر های محبوبم بود ( و هست قطعا) لعنت به این شرایطی که اینقدر سفت و سخت دورمون پیچیده

و هیژدهی که یک سال یه بار نظر تایید می کنه:(






حالا شما به عکس خودمون تو در نگاه نکنید خود درو دریابید:دی


۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۰۳
دختر حاجی

امروز در خدمتتون هستم با یک مبحث بسیار مهم:  با ازدواج عشق سابق خود چگونه کنار بیاییم


ببینید دوستان این توصیه ها رو باید برید 15 دقیقه ای سیصد هزار تومن پول بدید برای شنیدنش پس خواهش می کنم خوب دقت کنید



خب

به محض شنیدن خبر ازدواج عشق سابقتون دورتون رو از ادمای دیگه خلوت کنید

برای مثال از جمع های خانوادگی و دوستانه بیاید بیرون و تو خلوت خودتون باشین

یه عکس دو نفره ی خیلی لاولی وار ازشون پیدا کنید و بزارید جلوی چشمتون

شما 24 ساعت فرصت دارید

اگر دختر هستید در حالی که به عکسشون زل زدید زار بزنید و از  ته دل گریه کنید ... فراموش نکنید شما فقط 24 ساعت برای عذاداری فرصت دارید

میتونید تا 5 ساعت رو گریه کنید (ترجیحا با صدای بلند تا راحت تخلیه بشید) خیلی سریع بعد از گریه( یا حتی در حال گریه) برید وبلاگ و صفحات اجتماعیتون رو خالی کنید از هر گونه پستی که ممکنه شما رو یادش بندازه

و اگر دفتری دارید که براش نوشتید سریعا بسوزونید و خاکسترشو بریزید دور

هر وسیله ای که باعث میشه یادش بیفتید یا هدایایی که بهتون داده رو بریزید دور

تمام عکساش رو پاک کنید

چتاتون رو پاک کنید

شمارشو پاک کنید


اگر پسر هستید
و دوست ندارید گریه کنید

1) اگر سنتون زیر 22 سال هست: دو لیوان گل گاو زبان بنوشید:دی و بخوابید

2) اگر بین 22 تا 27 سال هستید برید تا جایی که می تونید سیگار بکشید (در حالی که چشمتون روی عکس دو نفره ثابته) ولی دقت کنید که دیگه بعد از 24 ساعت حق لب زدن به سیگار رو ندارید

3) اگر از 27 سال سنتون بیشتره در صورت تمایل می تونید فقط در اون 24 ساعت کمی الکل هم مصرف کنید  ( تاکید می کنم همراه تماشای عکس دو نفره)


دقت کنید که این اتفاق عوارضی هم داره


یک هفته و حتی بیشتر دچار بی خوابی بی اشتهایی و در برخی موارد اسهالی یا یبوست خواهید شد

اگر بیش از دو هفته طول کشی  به یک دکتر عمومی مراجعه کنید


سعی کنید تا حد ممکن با هیچ کس در این مورد درددل نکنید  
ولی به دوستان نزدیکتون تذکر بدید که حق ندارن دیگه به اون شخص اشاره کنن


حتی حق ندارید تو اعماق ذهنتون هم با اسم کوچیک بهش فکر کنید

هر وقت ذهنتون به طرفش منحرف شد به خودتون به شدت تذکر بدید که الان همون آدم شوهر-زن یکی دیگه ست


از گوش کردن آهنگ های شکست عشقی به شدت پرهیز کنید ( تاکید می کنم به شدت پرهیز کنید)

اگر موزیک خونتون خیلی کم شد سراغ خواننده هایی مث امید جهان- سندی - امید حاجیلی - حامد پهلان و ... برید

هر چند بهتره ک همونا رو هم گوش ندید چون ب هر حال احساساتتون بر انگیخته میشه


از نوشته ها ی چس ناله و دلتنگی و این گلشعرا به شدت پرهیز کنید


شما بعد از اون 24 ساعت حق ندارید ذره ای ابراز دلتنگی کنید

خودتون رو الکی شاد نشون بدید تا یه مدت بعدش کم کم عادت می کنید که دوباره لبخند بزنید


به خودتون و دیگران به هیچ وجه اجازه ندید به اون شخص و همسرش بی احترامی بشه

حتی سخاوتنمدانه برای خوش بختیشون دعا کنید . این نکته به بهبود عذاب وجدان شما از علاقه ی قبلیتون کمک می کنه


نکته ی بسیار مهمی وجود داره : بعد از شنیدن خبر ازدواجش نرید تو خیابون دنبال عشق جدید بگردید:)) 

کمی استراحت بدید به خودتون...


اصلا دنبال این نباشید که بفهمید عایا همسرش از شما سر تره یا نه

معمولا خصوصیات میکرو خیلی تاثیر گذاری وجود داره که کشفش برای شما ممکن نیست پس خودتون رو اذیت نکنید

تاکید می کنم بعد از اون 24 ساعت ابراز ناراحتیتون به هیچ وجه مجاز نیست


مشکی پوش نشید بلکه رنگ لباساتون رو شاد تر کنید حتی

اگه دخترید می تونید موهاتونو کوتاه کنید تا تنوع ایجاد بشه

به شدت بپردازید به درس و کارهای مفید و سرگرم کننده

عن اخلاق نشید و به همه چیز پوزخند نزنید

شبایی که خوابتون نمیبره بشینید گیم او ترونز ببینید :)

از دیدن سریال های عاشقانه پرهیز کنید ولی

به زوج های توی خیابان هم خصمانه نگاه نکنید

بعد از اون 24 ساعت ابدا سراغ اون عکس دو نفره نرید


خب دیگه فک کنم نیم ساعت شد ... ششصد هزار تومن منو رد کنید بیاد:دی


۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۱۴
دختر حاجی

زندگیه دیگه

گاهی یه بلایی سرت میاره که قدرت حرف زدن و حتی عکس العمل هم ازت می گیره

خب

تا حالا تجربه ی چنین فقدانی رو نداشتم

فقدانی که حتی بهت اجازه نمی ده به گذشته فکر کنی

حسی که در صورت فکر کردن به گذشته بالا ترین سطح عذاب وجدان رو بهت منتقل می کنه

و گذر زمان نعمت بسیار بزرگیه

و اتاق و خونه مثل زندان میشه

حس می کنی که تمام حرارت بدنت داره از سرت می زنه بیرون و تمام روز تو گلوت درد می پیچه

به محض اینکه یه جا آدم دور و برم نیست اشکام بی اختیار میریزه پایین

ولی من آدمی نیستم که بزارم شرایط همین طور ناراحت کننده بمونه

ولی برای پذیرفتنش هم زمان نیاز دارم

حتی ناراحت بودن در موردش هم بهم عذاب وجدان میده

دلم پگاه رو میخاد

پگاه واقعا بودنش کافیه

هرچند که این روزا به شدت از حرف زدن باهاش فرار می کنم

و دلم ایمانو میخواد

هر چند که می ترسم ب محض دیدنش طاقت نیارم و منفجر بشم

و دلم پوریا رو میخاد

هر چند که مطمئن نیستم بتونم به شوخی هاش و رک بودن هاش بخندم همچنان



1) هیچ وقت نباید همه ی زندگی رو فقط رو یک چیز بنا کرد

همیشه باید کنار اون هدف یا انتظار یا ادم اصلی یه سری امید و دستاویز فرعی هم برای خودت کنار بگذاری

کسی که فقط رو یه چیز تمرکز می کنه اگر اون چیز رو از دست بده دیگه هیچ چیز براش نمی مونه



2)  دقیقا مثل خوراکی هایی که اگر حواست به تاریخ انقضاشون نباشه ممکنه مسمومت کنن

اتفاقات زندگی هم همین طور هستن

باید کاملا حواست باشه که اتفاقات کی شروع میشن و دقیقا کی تموم میشن

وگرنه راحت فلج میشی

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۱۸
دختر حاجی

اگر والدین فرزندشون رو بیش از حد وابسته بار بیارن و بهش اجازه ی استقلال ندن ،  از مسئولیت پذیری و درد کشیدن محرومش میکنن   

و این ظلم بسیار بزرگیه 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۱۰
دختر حاجی

اینکه بدون آسیب بزرگ بشی غیر ممکنه  

در راه رشد، صدمه دیدن اجتناب ناپذیره   




+ من اگه بتونم اونایی که چیپسو با ماست میخورن درک کنم قطعا بقیه ی مشکلاتم هم حل خواهد شد 

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۰۷
دختر حاجی

پدر و مادر ها   

گول ظاهر خیر خواه و مهربونشونو نخورید   

اینا همون ظالمایی هستن  که این زنگی گند آشغال رو بهمون تحمیل کردن  

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۲۶
دختر حاجی

میزان ناراحتی پس از جدایی اصلن ربطی به این نداره که چقدر دوسش داشتی

بلکه بر می گرده به اینکه تو اول رفتی یا اینکه نه. ولت کرده و رفته

اینکه ترکت کرده باشه دردش خیلی بیشتر از اینه که ترکش کرده باشی

مساله عشق نیست. مساله غروره آدمه




+ امید حاجیلی تو اهنگ وای وای ه که قابلیت های صداش رو کاملا نمایان می کنه




۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۰۰
دختر حاجی

از دورهمی های زنونه متنفرم 

مدام به این فکر می کنم نکنه چندسال دیگه منم مثل اینا بشم... با دغدغه های پیش  پا افتاده   

بهم حس رکود میده چند ساعت کنارشون مودب بشینم و حتی زورکی هم نتونم لبخند بزنم بهشون  

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۱۱
دختر حاجی

همیشه مصلحت سنجی برام جالب یوده 

و آدمایی که قدرت اینو دارن که جزییات رو فدای کلیات کنن برام قابل ستایش بودن   

این که بتونی تشخیص بدی چه چیزی در اولویته، جدای اینکه چه چیزی رو دوست داری... باید از بالا به همه چیز نگاه کنی   

منظورم اینه که اگر از دست دادن یه بخش کوچیک باعث حفظ اکثریت مجموعه بشه باید از دست دادن رو پذیرفت... به قیمت نجات کل... آدم هایی که اینو اجرا میکنن به نظرم خیلی با ارزش هستن     

کلن همیشه برای این ک یه چیزی رو به دست بیاری باید یه چیزایی رو از دست بدی   

مهمه ک بفهمی چه  انتخابی ارزششو داره که باقی گزینه ها رو فدا کنی   





+داغون ترین آدما اونایی هستن که بدون اطلاع از موضوعی در موردش حرف میزنن   

نمونش همین کنکوریا و جوجه دانشجوها با وبلاگای سیاسی ک به خودشون اجازه میدن با کمترین سطح اطلاعات کار مثلا وزیر رو ببرن زیر سوال ...  بزار حداقل بیست  سالت پر شه دوست من!  بفهمی سیاست رو با کدوم س می نویسن بعد بیا  در مورد این چیزا  نظر بده   . آدم تا یه جایی که اطلاعتش کامل نشده سنگین تره دهنشو  بسته نگه داره   

مرسی اه :دی 


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۱۴
دختر حاجی